رشک بهاران
نورالد ین همسنگر نورالد ین همسنگر


سال نو وجشن نوروز به همگان فر خنده باد

بهار با دامنی پر از گلهای مهر و عطوفت ُبا عطر جانفزای طراوت وتازه گی وزیبایی دلا نگیزُبا ترانه های پر نشاط شاخساران جنگلهای سبزو انبوه و با چهچه پرستو های شاد در می کوبد.
بهار می آید با خاطره های مالامال از رنگ رویا ها ی جانپرور با فصل شگوفه ها ُبا پهنای  یک آسمان صاف وآبی با فروغ عالمگیر خورشید فروزان مهر بانی ها یجبند لحظه های سرد زمستانی رااز دلهای افسردهء ما بر میچیند.
بهار فصل رستاخیز ورویش وزیبایی های روحنواز طبعیت و روز گاران سرور آور است.
بدین وسیله این جشن خجسته وشکوهمند باستانی را که میراث گرانبها و مانده گار نیاکان ماست از عمق دل به همه هموطنان عزیزی که در داخل و یادر خارج از مرز های افغانستان عزیز قرار دارند صمیمانه  تبریک وشاد باش می گویم.
امید وارم زمزمه ء جانپرور چشمه ساران شسته وپاک ُهمهمه مسرتبار شگوفه ها و لاله های رنگین و قیام پر جمع و جوش سبزه ها و گیاهان خوشبو در بستر پر نیانی طبعیت ُمژده آوریک زنده گی آرام  وفارغ از هر گونه آلام و بد بختی ها برای مردمان سر زمین مصیبت دیده ما باشد.
آرزو دارم که نوروز امسال برای مردمان ماایام شادی و محبت ُپایان ویرانگری های مخوف بوده والتیام بخش زخمهای ناسور دلها ی مغموم ویاس زده ودرد رسیده و فضای مطمین زیستن وآرامش وبستر گرم خواب وراحت برای کودکان کشور وفصل فراوانی نعمت ها و سعادتها های همگانی باشد.
در فر جام بهار سال۱۳۹۲ خورشیدی را برای هر یک از هموطنان عزیز بهار  شادی های بی انتهای زنده گی تمنا می نمایم. 
نو روزی را که در پیشرو دارید ُ آغاز و ادامه بی گسست روزهایی باشد که آرزو دارید.
سال نوُ بهارنو ونوروز تان فرخنده باد.


بیا ای نو بهار خرم و شاد
بکن یادی ازین ویرانه آباد 
بیا زین کوره ء غمها گذر کن
پریشان حالی مارا نظر کن
مگو این خاک آماج خزان است
زداغ سینه دلها خونفشان است
مگو اینجا هوای جانفزا نیست
به شام لحظه ها کس آشنا نیست
زدلها رنگ یاری رخت بسته 
طنین آرزو اینجا شکسته
زباغ ما پرستو ها رمیده
بسوی نا کجا ها پر کشیده
قیام قامت گلها خمیده 
چمن رویای یک شادی ندیده
شقایق در کنا ر جو نروید
زحسرت سوز دل با کس نگوید
شده پر پر ُپر پروانه عشق
فتاده آتشی درلانه عشق
مگو زین وحشت دنیای بیداد
که آیین محبت رفته از یاد
مگواینجا زمین آتشفشان است
عنان ما بدست این وآن است
مگو وادی به وادی سوگوار است
دلی آشفته هر سو داغدار است
زشادی ها فقط یک درد مانده 
بسی رفته یکی نا مرد مانده
زکس اندیشه یاری نبینی
بجز رسم دل آزاری نبینی
مگو اینجا بدل شور ونوا نیست
زتوفان حوادث کس رها نیست 
مگو ابر است و باران نیست اینجا 
خروش چشمه ساران نیست اینجا
زغم یک لحظه شادی نداریم
به لبها موج فریادی نداریم
مگو هر گوشه سوگ و انتظار است
دل مام وطن دایم فگار است
بیا ای بهار پر طراوت
بنه بر دست ما دست سخاوت
بیا بگذر زکام خون وآتش
ز اعماق عذاب واین کشاکش
ز چنگ اهریمن مارا رها کن
به رنگ آرزو شهری بنا کن 
بدور افگن زمستان جفا را
شکن دیوار ننگ این قضا را
پدید آوارفضای یکدلی را
بده آرامشی اهل دلی را
بباغ ما گل شادی بیا ور
پیام عشق و آزادی بیاور
چو گل هرکی بخندد از دل وجان
شود خاک وطن رشک بهاران .
هالند -مارچ ۲۰۱۳

March 19th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان